ولایتی که آب و هوای آن بسیار سرد بود. مقابل گرم سیر. (آنندراج). دیولاخ. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). منزل تابستانی در زمین مرتفع. ضد گرمسیر. (ناظم الاطباء). ییلاق. (یادداشت مؤلف) : قاین جایی سردسیر است. (حدود العالم). و از وی [از ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم) .و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و هوای آن [اورد] سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). و بر آن نواحی ساخته بعضی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 128). سنقری را گرخزر با سردسیر آموخته ست درحبش بردن به گرما برنتابد بیش از این. خاقانی. برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی درگذر زین خشک سال آفت اینک گلستان. خاقانی
ولایتی که آب و هوای آن بسیار سرد بود. مقابل گرم سیر. (آنندراج). دیولاخ. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). منزل تابستانی در زمین مرتفع. ضد گرمسیر. (ناظم الاطباء). ییلاق. (یادداشت مؤلف) : قاین جایی سردسیر است. (حدود العالم). و از وی [از ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم) .و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و هوای آن [اورد] سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). و بر آن نواحی ساخته بعضی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 128). سنقری را گرخزر با سردسیر آموخته ست درحبش بردن به گرما برنتابد بیش از این. خاقانی. برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی درگذر زین خشک سال آفت اینک گلستان. خاقانی
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
به عربی حجراللبنی خوانند. رنگ آن خاکستری رنگ باشد چون به آب بسایند از وی چیزی مانند شیر بیرون آید و بطعم شیرین باشد و بر چشم کشند سیلان آب را برطرف کند. (از برهان) (آنندراج)
به عربی حجراللبنی خوانند. رنگ آن خاکستری رنگ باشد چون به آب بسایند از وی چیزی مانند شیر بیرون آید و بطعم شیرین باشد و بر چشم کشند سیلان آب را برطرف کند. (از برهان) (آنندراج)
آنکه سیرت سگ داشته باشد و آن کنایه از رنجانیدن و گزیدن باشد. (آنندراج). گزنده. (از ناظم الاطباء) : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب. سوزنی. ، گستاخ و بی ادب و درشت. (ناظم الاطباء)
آنکه سیرت سگ داشته باشد و آن کنایه از رنجانیدن و گزیدن باشد. (آنندراج). گزنده. (از ناظم الاطباء) : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب. سوزنی. ، گستاخ و بی ادب و درشت. (ناظم الاطباء)
به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. (برهان) ، کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل. (آنندراج) : استخوان پیش کش کنم غم را زانکه غم میهمان سگ جگر است. خاقانی. ، مردم غردل و نامهربان. (برهان)
به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. (برهان) ، کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل. (آنندراج) : استخوان پیش کش کنم غم را زانکه غم میهمان سگ جگر است. خاقانی. ، مردم غردل و نامهربان. (برهان)
دارندۀ سگ. سگبان: چه سگ جانم که با این دردناکی چو سگ داران دوم خونی و خاکی. نظامی. سخایی که اگر مزرعۀ دنیا را به اقطاع سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجدو اگر جمله خزائن قارون به هارونی بخشد آن در حوصلۀ او قدر کنجدی نگنجد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 25)
دارندۀ سگ. سگبان: چه سگ جانم که با این دردناکی چو سگ داران دوم خونی و خاکی. نظامی. سخایی که اگر مزرعۀ دنیا را به اقطاع سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجدو اگر جمله خزائن قارون به هارونی بخشد آن در حوصلۀ او قدر کنجدی نگنجد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 25)
مرادف سبک رکاب. (آنندراج). تندرو. تیزرو: ذروع، اسب و اشتر سبک سیر فراخ گام. (منتهی الارب). فرس ذریع، اسپی سبک سیر. (منتهی الارب) : کلک سبک سیراوست از پی اصلاح ملک از حبشه سوی روم تیزرونده نوند. سوزنی (دیوان، چ شاه حسینی ص 161). چو بر براق سبک سیر او بگاه نبرد عنان سبک شود اندر تک و رکاب گران. سوزنی. دو سنگ است بالا و زیر آسیا را گرانسیر زیر و سبک سیر بالا. خاقانی. چنین است گردیدن روزگار سبک سیر و بدعهد و ناپایدار. سعدی (گلستان). فیض دم خط چون دم صبح است سبک سیر از دست مده فصل بهاران لب جو را. صائب (از آنندراج)
مرادف سبک رکاب. (آنندراج). تندرو. تیزرو: ذروع، اسب و اشتر سبک سیر فراخ گام. (منتهی الارب). فرس ذریع، اسپی سبک سیر. (منتهی الارب) : کلک سبک سیراوست از پی اصلاح ملک از حبشه سوی روم تیزرونده نوند. سوزنی (دیوان، چ شاه حسینی ص 161). چو بر براق سبک سیر او بگاه نبرد عنان سبک شود اندر تک و رکاب گران. سوزنی. دو سنگ است بالا و زیر آسیا را گرانسیر زیر و سبک سیر بالا. خاقانی. چنین است گردیدن روزگار سبک سیر و بدعهد و ناپایدار. سعدی (گلستان). فیض دم خط چون دم صبح است سبک سیر از دست مده فصل بهاران لب جو را. صائب (از آنندراج)